ماده را از مجرد می توان جدا کرد ؟
این ماده، پست و دون و تاریک و ...
اون مجرد، عالی و متعالی و نورانی و ...
یعنی چی ؟!!
یعنی این همه حرف زدیم این پائینا و اون قدیما ! همه کشک ؟!
خدا یه طرف، ماده یه طرف. کجا ؟؟؟ مگه میشه ؟
چی کدوم طرف ؟!! چیو میخوای در منطقة الفراق خدا قرار بدی ؟!
مگه جرأت داری بگی جایی هست ! و خدا نیست ؟
اصلا مگه میشه چیزی رو دید و خدا رو ندید ؟
امکان نداره. محاله.
وجود همه چیز به وجود خداست .
پس این تفکیکه یعنی چی ؟!
راسته خب ! ماده مادس ! مجردم مجرد !!
...
مشکل سر این فاعل شناسا است.
باید از میان برخاست !
این طفلی میخواد کهکشان بشناسه !
رفته میکروسکوپ برداشته !!
پاشو بیا اینور نیگا کن ، با چی ، چیو میخوای بشناسی ؟! بعد حکم کن . قبوله .
بیا از جهان ماده بیرون ! از بیرون نگاه کن
الان من به عنوان فاعل شناسا خودم درون این نظام هستم، و محکوم به قوانین آن
برای من که درون این نظام هستم با این ابزاری که در اختیار دارم شناخت ماورای این نظام ممکن نیست !
اعتبارات این عالم را اگر بتوان از خارج این عالم رصد کرد، می توان حقیقت آنرا شناخت.
وگر نه من، و ابزار شناختم، هر دو محکوم به احکام همین اعتبارات هستیم، و هر حکمی کنم مطابق واقع است نه مطابق حقیقت !
احکام من واقعی است همانگونه که من، این عالم، و ما سواه هر چه هست، واقعی است با همان تعریف های خودشان! ولی حقیقت همه یک چیز بیش نیست.
احکام ساحت حقیقت را بر ساحت واقع و احکام ساحت واقع را بر ساحت حقیقت جاری کردن، اشتباه است. و این نکته مهمی است.
به این مثال توجه کنید
شما اگر به صفحه تلویزیون نگاه کنید مثلا تصاویری از طبیعت نشان می دهد ، کو ه و دشت و درخت و .... .
حال اگر با ذره بین از نزدیک به صفحه نگاه کنید چیزی جز نقاطی به رنگ سبز و قرمز و آبی نخواهید دید .
آن تصاویر را می گوییم واقع. و این نقاط حقیقت آن واقع.
اگر مهندسی ادعا کند که این تصویر هیچ نیست جز تغییر رنگ نقاطی در کل صفحه!
کسی که به واقع نگاه می کند چه قضاوتی می کند ؟؟؟
آن مهندس هم در مقام واقع، واقعیت این تصاویر را انکار نمی کند! حرف او بر سر حقیقت این تصاویر است.
عالم ماده عالم ماده است واقعا؛ قابل انکار نیست. ولی حقیقت آن جز اسماء الهی نیست که به اراده موجودند. ماده و قوانین آن مخلوق خدا است و به جعل او موجودند. و مخلوق از خالق جدا نیست به همان بیانی که در متن های پیشین گذشت.
اراده کند این قوانین ثابت (در نظر ما) تغییر می کند !
همان که فرمود: «النا له الحدید» !
آهن را برای داوود نرم کردیم .
« یا نار کونی بردا و سلاما» !
آتش را بر ابراهیم سرد کردیم.
البته انسان این استعداد را دارد که خارج شود و حقیقت این عالم (و حقیقت اشیاء کما هی) را شهود کند. همان معراج !
و در آن مقام تصرف کند؛
همان «اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر»
با گل شکل یک پرنده می سازم، با یک فوت پرنده واقعی می شود.
همان «انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک»
در کمتر از چشم به هم زدن تخت مادی را از آن طرف عالم منتقل می کند.
تو خود حجاب خودی حافظ! از میان برخیز !
این از میانه بر خواستن چگونه است ؟؟؟
کلمات کلیدی: