یه کوزه گلی فرض کنید روی یه میز؛ تو یه اتاق تاریکِ تاریک، که چشم چشمو نبینه
حالا از یه جائی یه نور میخوره بهش؛
چی می بینی ؟
یک کوزه.
بپرسند نور می بینی ؟ می گی نه ! من کوزه می بینم.
ولی، با نور داری می بینی ! در واقع اول نور رو می بینی بعد کوزه رو !
تو این منظر چشمت، بخوای وجود کوزه رو اثبات کنی، مشکلی نداری.
بخوان برات وجود نور رو اثبات کنن، سخته برات.
اگه بگی من میگم کوزه هست و نشونت میدم ! تو که میگی نور هم هست نشون بده بینم !!
میگم میشه به این نور گفت:
أ یکون لغیرک من الظهور ما لیس لک ؟
متی غبت حتی تحتاج الی دلیل ؟ !!
بیا یه پله بالاتر؛
اون کوزه رو یه شکل لیزری فرض کن که اون وسط هست !
اساسا چیزی جز نور نیست !!
به این نور میشه گفت:
باسمائک التی ملأت ارکان این کوزه !!؟
ولی تو می گی کوزه هست ! کو نور ؟؟!!
یکی میگه چون کوزه هست، پس نور هم هست.
ولی من میگم چون نور هست، کوزه هم هست !
آخه،
کیف یستدل علیه بما هو فی وجوده مفتقر الیه ؟!
ای خدااااا؛
آدم تا می خواد یه چیزائی بفهمه ذهنش قفل می کنه !
الله نور السماوات والارض
بأسمائک التی ملأت ارکان کل شیء
أ یکون لغیرک من الظهور ما لیس لک ؟
متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک ؟
کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک ؟
انت الذی تعرّفت إلیّ فی کل شیء فرأیتک ظاهرا فی کل شیء !
آقا، میدونی قضیه چیه ؟
قضیه اینه که،
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذّت شرب مدام ما !
یادتون نره که،
سبحان الله عما یصفون
کلمات کلیدی: