نه او در خلق است و نه خلق در اوست
آینه ای را فرض کنید، شمائید؛ و آینه ای در مقابل شما، و تصویری از شما که درون آینه افتاده .
تصویر درون آینه مخلوق، و شما خالق .
چه نسبتی با آن تصویر دارید ؟
چکاره آن تصویر هستید ؟
چه چیزی از تو در آن تصویر است ؟
چه چیزی از آن تصویر در تو است ؟!
سوال؛ شما در تصویر آینه ای یا تصویر آینه در شما است ؟
(حال داشته باشی فکر کنی از اون مثالها ئیه که مخ تیلیت می کنه !!)
نه من درون آن تصویرم، و نه آن تصویر درون من است
پس چه ربطی !؟؟
از کجا می توانم اثبات کنم که آن تصویر تصویر من است ؟!
نوری واسطه بین من و آن تصویر است، ولی من علاوه بر آن تصویر نوری نمی بینم !
اساسا آن تصویر چیزی جز نور نیست !
می گی نه ؟ پاشو چراغو خاموش کن !!
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
حرف قشنگ قشنگش اینه :
داخل فی الاشیاء لا بالممازجه، و خارج عن الاشیاء لا بالمزایله
کلمات کلیدی: