بیا بشین
جیکّتم در نیاد
فقط فکر.
فرض کنید از ابتدا فقط در این اطاق بوده ایم و چشم باز کرده ایم؛
بدون هیچ سابقه ذهنی و تجربه دیداری !
چه می بینیم ؟
اشیائی که در این اطاق است، در، دیوار، سقف و ... .
اگر به ما بگویند چیزی به اسم نور در اطاق وجود دارد؛ فکر کنید چطور می توانستیم وجود آنرا درک کنیم ؟ چطور می توانستند برای ما وجود نور را اثبات کنند ؟
امکان نداشت ! نه اینکه امکان نداشت، بسیار سخت بود بسیار سخت ! مگر در یک صورت،
که شب بشود، و ضد نور که تاریکی است فضا را بپوشاند، مقایسه ای بین دو فضا صورت بگیرد، بعد تصدیق کنیم به وجود چیزی ! که اسم آنرا «نور» می گذاریم .
(آهااااای ! بلوگ که نمی خونی !! حواستو جمع کن ! برو از اول دو مرتبه بخون، با فکرت بیا جلو نه با چشمت ! برو از اول )
تازه، بعد از این مقایسه،
با آثار وجود آن آشنا می شویم، نه با حقیقت آن !
یعنی می فهمیم که این شیء را بواسطه آن چیز (نور) است که می بینیم.
این نور است که مُظهر این اطاق، فضا، و اشیاء درون آن است.
این نور این صفت را دارد که ظاهر کننده این است؛ ظاهر کننده آن است؛ و ... .
در این حالت نیز چیزی بنام «نور» جدای از اشیاء نمی بینیم !! که اشاره کنیم به آن و بگوئیم این نور است که با این می بینم.
این نور، این هم شیء؛ چنین چیزی نیست.
پس حقیقت نور همیشه در خفا است، و ناشناخته باقی می ماند؛
هر چند وجودش را درک کردیم بواسطه ضد آن.
ملاحظه می کنید نور که ظاهر ترین چیز در درون این اطاق است را با چه مصیبتی درک کردیم !
ظاهر ترین است، زیرا نه تنها خود ظاهر است، بلکه ظاهر کننده سایر اشیاء این اطاق هم همین نور است.
قبل از اینکه شیء را ببینی، نور را می بینی !
به هر طرف رو بگردانی، نور وجود دارد و می بینی !
هر کجای این فضا بروی، نور با شما است !
اگر بپرسند نسبت این نور با همه اشیاء چه نسبتی است؟
آیا می شود گفت به این شیء نزدیک است، و از آن یکی دور ؟!
نه؛ نسبت به همه علی السویه قرب دارد، و علی السویه بُعد !!
احاطه دارد بر همه، یکجا !
نمی توانیم بگوئیم به این، نزدیک است (فقط)؛ یا از آن، دور است.
بله، من خودم را محدود در این شیء می کنم، و نور را برای این شیء می بینم، بعد می گویم نور این شیء برای آن دیگری نیست !!!
همه این احکام، از غلط کاری های ذهن من است !
حرف من برای همین محدوده من خوب است، ولی این را نمی توانم برای معرفی آن نور استفاده کنم !
نور، این و آن ندارد. یک حقیقت است، برای همه، یکجا، علی السویه، حاضر است !
جز اینست که شدت ظهور او مانع از درک آن است ؟!
خب ، حالا
نور خدا نیز اینگونه است و مشکل تر !
چرا ؟
چون در اینجا دیگر ضدی در کار نیست تا بتوانیم بواسطه آن ضد، وجودش را درک کنیم !
دقت کنید حرف بر سر حقیقت او نیست؛ به حقیقت او کاری نداریم؛
بحث بر سر درک اصل وجود اوست.
همان که در مثال نور اطاق، بواسطه درک ضد به درک آن رسیدیم.
علاوه بر اینکه در مثال ما، اطاق و اشیاء در آن، وجود دارند؛ نور باشد یا نباشد.
نور که می آید، این شیء ظاهر می شود (این نقص مثال ما است).
در مورد نور خدا، وجود او نه تنها مُظهر عالم است؛ بلکه موجد آن می باشد.
الله نور السموات و الارض؛
علاوه بر آن،
الله بدیع السموات و الارض !
در مثال ما نور را که حذف کنی، ظهور اشیاء از بین می رود.
در مورد خدا نور را حذف کنی، وجود اشیاء از بین می رود !
هو عین ما ظهر ! و عین ما بطن !
نور خدا، ظاهر ترین امور این عالم است؛
و تمام عالم به ظهور او ظاهرند.
بنور وجهک الذی اضاء له کل شیء !
قبل از اینکه شیء را ببینی، نور را می بینی !
ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله !
به هر طرف رو بگردانی، او وجود دارد و می بینی !
أینما تولوا فثم وجه الله !
هر کجای این فضا بروی، او با شما است !
هو معکم این ما کنتم !
برای او نسبت به اشیاء، قُرب و بُعد معنا ندارد !
لم یبعد منه بعید، و لم یقرب منه قریب، استوی فی کل شیء
اگر می شد که برای او عدم یا غیبتی حاصل می شد، آنگاه آسمان و زمین، ملک و ملکوت منهدم و باطل می گشت، آنوقت فرق وجود و عدم او را می فهمیدیم !!!
( ولی آنوقت کی کجا بود ؟! تا بفهمد یا نفهمد ؟!!)
ولی چنین چیزی محال است. محال عقلی . چرا ؟
زیرا نور او نور وجود است، و تصور عدم او مستلزم اجتماع وجود و عدم (نقیضین) است که محال است !
حتی یک لحظه هم نمی توان آسمان و زمین را بدون او تصور کرد!
و لم یخل منه السموات و الارض و ما بینهما، طرفة عین !
نوری است منحصر به فرد !
سبحان من هو هکذا، و لا هکذا غیره.
ملاحظه می کنید که اینجا نیز شدت ظهور، باعث خفا شده !! و باعث شده فهم ما دچار مشکل شود.
حالا یه کم حال کنین با دعاء !!
دعای علی بن الحسین (علیهما السلام) در لیلة القدر:
یا باطنا فی ظهوره، و یا ظاهرا فی بطونه؛
یا باطنا لیس یخفی ! یا ظاهرا لیس یری !
یا غائبا غیر مفقود، و یا شاهدا غیر مشهود؛
لم یخل منه السموات و الارض و ما بینهما، طرفة عین؛
انت نور النور؛
ای جووووووووووووووووووووووونم
اگر در این معنا که گفتیم تأمل دقیق کنید، و بینش پایداری در این زمینه برای شما ایجاد شود،
یعنی همیشه این معنا در ذهنتان حاضر باشد،
در عالم، چیزی جز خدا و اسماء او - که تابعی از قدرت اویند و وجود حقیقی ندارند - نمی بینید !
لمن الملک الیوم، لله الواحد القهار !
یک وجود واحد، که
اضاء له کل شیء !
با اسماء او، که
ملئت ارکان کل شیء.
شخص در این حالت به هر چه می نگرد، خالق را می بیند، جدای از فعل او که زمین و آسمان و حیوان و درخت و ... .
همه و همه صنع او یند.
هو خالق کل شیء !
تعرّفت إلیّ فی کل شیء، فرأیتک ظاهرا فی کل شیء !
بفرما تووو
کلمات کلیدی: